من دوستاني دارم كه هميشه از نوشتن واهمه دارند. حتي از نوشتن چند خط در شبكه هاي اجتماعي، وبلاگ كه جاي خود دارد. دوستاني هم دارم كه با قلم خوبشان آشنا هستم اما آنقدر كمال گرا هستند كه مي ترسند از پس داشتن وبلاگ برنيايند. بعضيها هم هستند كه از قضاوت شدن از سوي ديگران ميترسند. قضاوتي كه به هر حال گاهي مثبت است و گاهي منفي. بعضيها فكر ميكنند وبلاگ نويسي كار بسيار دشواري است و بايد حداقل براي چند ماه ايده و نوشته آماده كرده باشي بعد وبلاگ ايجاد كني!
براي من همه اين ديدگاهها ناشي از يك چيز است. اينكه كساني كه وبلاگنويسان باسابقهتري هستند گاهي تجربههايشان را در قالب "اصول" ارائه ميدهند. پيشنهاداتشان درباره يك وبلاگ خوب را در قالب "بايد"هاي غير قابل تخطي مطرح ميكنند و عدول از موارد پيشنهادي را "اشتباه" ميدانند. به نظر من، اين ديدگاههاي كمال گرايانه، وسواس نوشتن ايجاد ميكند...
وبلاگنويسي شبيه زندگيكردن است. با توجه به لحظه حال، مطلبي را مينويسي اما ممكن است اشتباه كني، اين اشتباه ميتواند از اشتباه املايي و نگارشي تا محتوايي و ... باشد اما وقتي متوجه اشتباهت شدي، اصلاحش ميكني، اگر نشد دفعه بعد بهتر مينويسي، گاهي با مخاطبان بحث ميكني، گاهي نظراتشان را ميپذيري، تمرين نقدپذيري ميكني اما هيچوقت به خاطر يك مطلب يا يك انتقاد تند اعتماد به نفس نوشتن را از دست نميدهي، گاهي نميتواني بنويسي، باور كنيم هيچ وحي منزلي براي دورههاي آپديت وبلاگ وجود ندارد، هر وقت توانستي دوباره شروع ميكني و مينويسي...قبول كنيم در وبلاگ نويسي هم ميتوان اشتباه كرد مثل زندگي...و درست مثل زندگي مسيرهاي جبران وجود دارد...
به نظر من تنها قانون وبلاگ نويسي تعهد نسبت به بهتر شدن است. بهتر شدني كه هيچ نسخه قطعي براي آن وجود ندارد. صد البته تجربههاي بلاگ نويسان موفق كمك ميكند تا هزينههاي كمتري بپردازيم اما اگر قرار است به قيمت ترس و نهايتا انصراف از نوشتن باشد بهتر است به آنها توجه نكنيم. فقط يك مسير موفقيت در وبلاگ نويسي آن هم به شكل قطعي وجود ندارد. هر كس ميتواند خلاقيت و مسير ويژه خود را در وبلاگ نويسي پيدا كند و شايد يافتن همين مسير ويژه ارزشمندترين و ماندگارترين چيزي است كه هر وبلاگ نويسي ميتواند به دست آورد...