استاد فلسفه علم مان هفته پیش می گفت اگر بخواهید نظریه «گالیله» را بفهمید. باید رنسانس، تحولات کلیسا، دوستان گالیله، خانواده اش، شرایط سیاسی و بین المللی، ساختارها و هر چیزی را که در بافت زندگی او وجود داشته بفهمید. این شیوه «تامس کوهن» است در تاریخ نگاری علم.
استاد درمورد علوم اجتماعی صحبت نکرد اما من فکر می کنم در فهم نظریه های علوم اجتماعی طی کردن چنین فرایندی برای فهم یک تئوری جدی تر هم هست زیرا موضوعات اندیشه ورزی متفکران علوم اجتماعی خود اموری برامده از بافت اجتماعی اند. در همین فکرها بودم که یادم افتاد به جنگ جهانی اول و دوم. این رویداد دقیقا همزمان با سالهای زندگی بسیاری از متفکران برجسته علوم اجتماعی در قرن بیستم رخ داده است. فاجعه ای که میلیون ها کشته برجای گذاشت و به شکل گیری دو بلوک قدرت شرق و غرب منجر شد.
«فیلیپ اسمیت» در کتاب «درآمدی بر نظریه فرهنگی» در شرح حال بعضی تئوری پردازان اشارات کوتاهی به نحوه ی مواجه آنها با جنگ دارد. اما آنچه ما در ایران به شکل رایج در کلاسهای دانشگاه یا کتابهای نظریه خوانده ایم نظریاتشان است در باب هنر، ادبیات، رسانه، مدرنیته و غیره بدون آنکه در مورد اکثر آنها جایی اشاره ای بشود به چنین تاثیری.
اینکه جنگ برای آنها چه معنایی داشته؟ آیا تاثیری بر پیگیری علایق علمی شان داشته؟ یا شیوه های اندیشه ورزی شان را تحت تاثیر قرار داده؟ یا مثلا باعث بازنگری شان در بعضی مباحث شده؟ اینکه چرا بعضی از متفکرانی که از نظر زمانی در برهه جنگ های جهانی زندگی می کردند ردپایی از جنگ در شرح حالشان نیست؟ و...سوالاتی است که من جواب هیچ کدام از آنها را فعلا نمی دانم. امیدوارم بتوانم روزی این پست را ادامه دهم. روی این موضوع وقت بگذارم. منابع خوبی پیدا کنم. بیشتر مطالعه کنم. فکر کنم و راهی بیابم برای داشتن فهمی بهتر از تئوری ها در علوم اجتماعی. اما عجالتا نحوه مواجه تعدادی از نظریه پردازان را در ادامه پست به نقل از اسمیت آورده ام.
نحوه مواجه تعدادی از متفکران علوم اجتماعی با جنگ های جهانی
تاریخ: جنگ جهانی اول (ژوئیه 1914 تا نوامبر 1918)، جنگ جهانی دوم (سپتامبر ۱۹۳۹ تا اوت ۱۹۴۵)
امیل دورکم (1917-1858) :«طی جنگ جهانی اول پسر دورکم و بسیاری از شاگردان نزدیک او کشته شدند. این واقعه تاثیر جبران ناپذیری در سلامت او برجا گذاشت و در نهایت به سال 1917 درگذشت». ص 27
آنتونیو گرامشی (1937-1891): «نقشی که به عنوان یکی از چهره های برجسته حزب کمونیست ایتالیا ایفا کرد سبب شد آماج اقدامات فاشیست های تحت رهبری موسولینی برای تسویه حساب با فعالان کمونیست شود. در ژوئن 1928 درپی یک محاکمه نمایشی به بیست سال حبس محکوم شد». ص 72
والتربنیامین (1940- 1892): «برای آنکه از خدمت نظام اجباری در جنگ جهانی اول فرار کند و به تحصیل دانشگاهی اش ادامه دهد خود را به بیماری زد....پس از آنکه نازی ها به قدرت رسیدند از آلمان گریخت و در اروپا آواره شد...در پی تهاجم ارتش آلمان به فرانسه بنیامین کوشید به اسپانیا بگریزد اما به عنوان یک روشنفکر چپ یهودی، بخت زیادی برای زندگی در اروپای تحت اشغال نازی ها نداشت. وقتی فهمید که مرز اسپانیا بسته است دست به خودکشی زد. ماموران گارد مرزی اسپانیا که از دیدن این منظره شوکه شده بودند به همراهانش اجازه عبور دادند». ص 78
تئودور آدورنو (1969-1903): «پس از به قدرت رسیدن نازی ها، از آلمان به پاریس، آکسفورد و سپس به ایالات متحده گریخت و پس از جنگ به آلمان بازگشت». ص 82
مارسل موس (1950-1872): «در جنگ جهانی اول شرکت داشت و برخلاف اکثر شاگردان دیگر دورکم که کشته شدند از آن جنگ جان سالم به در برد». ص 126
موریس هالبواکس (1945-1877): «به دنبال اشغال فرانسه به وسیله آلمانی ها عده ای از بستگانش به قتل رسیدند. هالبواکس با قبول خطر عظیمی که خودش را تهدید می کرد درباره مرگ آن بستگان به تحقیق پرداخت. او را بازداشت کردند، به آلمان فرستادند، و در یکی از اردوگاه های آن کشور جان سپرد.» ص 130
ادوارد شیلز (1995-1910): «در پی جنگ جهانی دوم به خاطر مطالعات روان شناختی که راجع به انسجام درگروه های کوچک نظامیان آلمانی انجام داد شهرتی یافت،...» ص 144
کلود لوی استروس ( 1908- ....): «در زمان جنگ جهانی دوم از اروپای زیر سلطه نازی ها گریخت و خود را به نیویورک رساند». ص 166
نوبرت الیاس (1990-1897): «الیاس پس از خدمت نظام وظیفه در جنگ جهانی اول، تحصیل در پزشکی و فلسفه را با هم آغاز کرد». ص 235 «بعد از آنکه نازی ها در آلمان ظهور کردند الیاس به پاریس و سپس به لندن رفت و...». ص 236
میخائیل باختین (1975-1895): «در دهه 1930 باختین به قزاقستان تبعید شد و در آن جا با شغل کتابداری روزگار گذراند. بدین ترتیب او خوش اقبال بود که از تصفیه های استالینی و هجوم سپاهان آلمانی در جنگ جهانی دوم به دور ماند». ص 299
زیگموند فروید (1939-1856): «در 1938 برای فرار از سلطه نازی ها از وین به لندن گریخت...». ص 323
.................
پ.ن1: تمامی نقل قول ها از این کتاب است:
اسمیت، فیلیپ (1383)، درآمدی بر نظریه فرهنگی، ترجمه حسن پویان، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
پ.ن2: در یکی از سایت ها در شرح این عکس نوشته: توپ اندازهای آمریکایی نزدیک کارنتان فرانسه نیروهای آلمان را که در حال عقب نشینی هستند به توپ بسته اند. 11 جولای 1944. فرانکلین.
پ.ن 3: موقع نوشتن این مطلب. مادرم آمده بالای سرم می گوید چه کار می کنی؟ می گویم دارم به تجربه جنگ فکر می کنم. می گوید اتفاقا من هم داشتم صبح فکر می کردم. همه اش در ذهنم این شعر می امد که آن موقع ها می خواندند «مگیر مادر سر راهم/ که پیوستم به جندالله»...داشتم به جوانی مان فکر می کردم و جوانی آنهایی که رفتند...حالا هم دلم می سوزد برای مادران این بچه های کوچکی که در یمن کشته شدند. صبحی برایشان دعا کردم. دست هایم را حلقه کرده ام دور گردنش. چه می توانم بگویم جز همراهی کردن با اشک های مادرم که در کودکی حضورش مطمئن ام می کرد که لرزیدن شیشه ها و بمباران شهر نمی تواند به من آسیبی بزند....