تاثیرات شناختی فضای مجازی
استاد: آقای دکتر عاملی
دانشجو: مرضیه خلقتی
مقدمه
انسانها در جهان زندگي ميكنند و نام واقعيت بر آن مينهند. شناخت نسبت به اين واقعيت، زيستن انسان را بر روي زمين امكان پذير ميكند. تا سالها بشر گمان ميكرد كه همه، يكسان ميشناسند اما از اولين جرقههاي دانش در يونان كه پيش از سقراط بود - دانشمنداني همچون طالس، آناكسيمنس، انكسيمندرس، پارمنيدس، امپدوكلس، دمكريتوس، هراكليتوس و غيره كه به منشا عالم و تغييرات جهان توجه داشتند- مسئله اينكه آيا ميشناسيم يا نه مطرح شد (شناخت فلسفي) و بعدها جامعه شناسي با تاكيد بر اينكه افراد در فرهنگهاي مختلف متفاوت از يكديگر ميشناسد و زندگي ميكنند، مبناي شكل گيري جامعه شناسي شناخت را پي افكند كه اين اصطلاح از جانب "ماكس شلر" فيلسوف آلماني در سال 1920 مطرح شد (برگر ،1375، ص10). روانشناسي ادراك نيز در همين سالها با روش مطمئن تر آزمايش به ميدان آمد و گزينشي بودن ادراك و شناخت را به انسان گوشزد كرد، "لمان" در اين زمينه در كتاب اصول روانشناسي مينويسد:"ممكن است يك موقعيت يكسان به وسيله همه كساني كه به آن توجه ميكنند به طور متفاوت درك شود. ممكن است اين موقعيت براي همه آنها با معني باشد ولي معني آن براي هر فرد متاثر از تجربههاي قبلي اوست"(لمان،1366، ص398). حال از نظر علمي ميدانيم با واقعيتي زندگي ميكنيم كه به انحاي مختلف در دسترس تجربه و شناخت ماست اما اين واقعيت تنها ابعادي از كل واقعيت است و شناخت هر كس به گونهاي خاص به آن تعلق ميگيرد.
از اواخر سده بيستم كه فضاي مجازي رشد كرد ما را با مسئلهاي به نام واقعيت مجازي روبرو ساخت كه شبيه واقعيت واقعي است. اكنون شناخت ما بر واقعيت ديگري نيز ميتواند تعلق بگيرد كه عناصر ماهوي آن متفاوت از واقعيتي است كه بشر سالها به شناخت و تجربه آن دست يازيده. پس درك ابعاد اين واقعيت و تاثيراتي كه بر شناخت انسان باقي ميگذارد مهم مينمايد.
در اين مقاله با هدف درك اينكه آيا واقعيت مجازي تاثيراتي بر شناخت و ادراك ما از واقعيت جهان بيرون باقي خواهد گذاشت يا نه ؟ به طرح چند سوال اساسي ميپردازيم:
1- تفاوت واقعيت در جهان واقعي و مجازي چيست ؟
2- آيا فرايند شناخت مشابهي براي هر دو واقعيت رخ ميدهد؟
الف – اگر فرايند متفاوتي است چگونه است؟
ب- اگر فرايند مشابهي رخ ميدهد با توجه به از بين رفتن برخي حدود تخيل و واقعيت در واقعيت مجازي چه نتايجي خواهد داشت؟
از آنجايي كه پاسخ به تمام اين سوالات در توان اين مقاله نيست. ما تنها به طرح ابعادي از اين مسئله كه ميتواند زمينهاي براي مطالعات و مقالات جدي تر بعدي را فراهم كند ميپردازيم. در بخش نظري مطالعات پيشين و تعريف مفاهيم كليدي ميآيد و در بخش عملي تفاوت واقعيت و شناخت را در جهان مجازي و واقعي شرح ميدهيم.
مباني نظري
پارادايمهاي عمده نظري در علوم اجتماعي سه دسته هستند: پارادايم اصالت واقعيت اجتماعي، تعريف يا تفهيم اجتماعي و پارادايم رفتار اجتماعي (محسني تبريزي،ص15).
"موضوع اصلي حوزه تعريف اجتماعي اينست كه انسانها موقعيت اجتماعي خود را تعريف كرده و اثر اين تعاريف عمل را به دنبال دارد يعني عمل اجتماعي محصول تعريف فرد از موقعيت اجتماعي خود است. از اين روي اگر فرد پديده ها و اشيا را به گونهاي واقعي تعريف كند٬ آنها در نتيجه واقعي خواهند بود" (همان،ص16). حوزه تعريف به انسان نقشي فعالانه در ساختن واقعيت اجتماعياش ميدهد از جمله تئوريهاي عمده حوزه تعريف مكتب كنش متقابل نمادين است كه معتقد است انسان در محيطي نمادي و فيزيكي زندگي ميكند. در نتيجه محركهايي كه انسان را به عمل وا ميدارد هم نمادي و هم فيزيكي است و از آنجايي كه اكثر محركهاي موجود نمادي هستند يعني ياد گرفته ميشوند. فرد ميتواند با ياد گرفتن ارتباطات نمادي به عمل بپردازد (همان،ص17).
محسني تبريزي مينويسد: "مكتب كنش سمبولي معتقد است كه رفتار آدمي در درون متن يا زمينه اجتماعي خاص و به گونهاي ذهني تعيين ميشود و آگاهي اجتماعي و شناخت خويشتن نيز پا به پاي هم در اثر ارتباطات ذهني از طريق كنشهاي متقابل با ديگران به وجود ميآيند" (همان،ص34). جرج هربرت ميد از نظريهپردازان اين مكتب معتقد است كه حيات ارگانيكي خصوصيتي فعال داشته و ارگانيزم به انتخاب محركها مبادرت ميورزد٬ از اين روي فعاليت از بدو در ارگانيزم حضور داشته و محرك عامل ايجاد فعاليت نيست (همان،ص35).
"كانت(1724-1804) و برخي ايده اليستهاي رومانتيست مانند فيخته (1762-1814)، شلينك (1775-1854) و هگل (1770-1831) بر افكار ميد اثر گذاشتند٬ به نظر اين فلاسفه "ما" به عنوان "خود" هايي تعيين ميكنيم كه جهان چه ميباشد يا چيست؟ ميد با تعديل اين نظريه ايدهاليستي معتقد است كه "براي ما به عنوان خود ها" مفهوم جهان تعيين ميشود" (همان).
تعيين و تعريف مفاهيم كليدي
اكنون به تعريف مفاهيم اساسي اين مقاله مي پردازيم. دو مفهوم كليدي اين مقاله عبارتند از شناخت و واقعيت. شناخت و آگاهي عمدتا در دو مرحله حاصل ميآيند: شناخت حسي و شناخت منطقي (محسني تبريزي،ص20).
عليرضا محسني تبريزي در توضيح اين مراحل مينويسد:"در مرحله حسي هر يك از محركهاي محيطي (يعني اشيا و پديده ها) از طريق حواس در ارگانيسم اثر ميگذارند٬ تاثير اين محركها در مغز به صورت احساس و سپس به صورت ادراك است و در اثر آن انسان به وجود امر يا شي پي ميبرد. در غياب محرك محيطي احساس و ادراك از بين ميرود ولي اثر آنها باعث ايجاد تصوير ذهني ميگردد. تصويرهاي ذهني به اقتضاي محركهاي بعدي محيط٬ گاه به صورت اصيل خود تجلي مييابند كه همان ياد آوري است و گاه به صورت دگرگون يافته و غير اصيل تظاهر مييابند كه تخيل ناميده ميشوند. در مرحله شناخت منطقي ادراك يا تصويرذهني در اثر برخورد با ادراكات و تصاوير ذهني پيشين مقايسه و سنجيده و رده بندي ميشود. درك و تصوير ذهني پس از طي اين جريان مفهوم ناميده ميشوند" (همان،ص20). همچنين برگر واقعيت را كيفيتي مرتبط با پديدههايي كه آنها را داراي وجودي مستقل از خواست و اراده خود ميدانيم (و نميتوانيم "آنها را كنار بگذاريم") تعريف ميكند كه ما نيز از اين تعريف واقعيت استفاده كردهايم (برگر و لوكمان،1375،ص7).
بخش عملي
تفاوت واقعيت دوجهان
با توجه به تعريفي كه از واقعيت ارائه كرديم اكنون ميتوانيم به تفاوتهاي ميان واقعيت جهان واقعي و واقعيت مجازي بپردازيم.
واقعيت جهان واقعي: به نظر ميرسد كه واقعيت جهان واقعي با مفهوم واقعيت زندگي روزمره پيوند خورده است. برگر واقعيت زندگي روزمره را به عنوان "واقعيت تمام عيار" زندگي واقعي ميشناسد واقعيت زندگي روزمره در واقع "واقعيتي نظم يافته است كه پديدههاي آن در الگوهايي تنظيم شدهاند كه به نظر ميرسند٬ مستقل از ادراك انسان نسبت به آنها هستند" (برگر و لوكمان،1375،ص36).
دو مفهوم مهم در درك واقعيت جهان واقعي مفهوم زمان و مكان است. ما جهان را بر مبناي زمان زندگي روزمره ميفهميم اين زمان كه همه افراد با آن روبرو هستند بر مبناي تواليهاي زماني طبيعت قرار دارد. اين ساختار زماني به مثابه واقعيت در برابر افراد قرار ميگيرد و همچنان كه در تعريف واقعيت هم گفتيم انسان نا گزير است كه آن را به حساب آورد و نميتواند از آن بگذرد.
در واقعيت روزمره فرد با زمان به عنوان امري مستمر و متناهي روبرو ميشود و براي تحقـــق طرح
هايش فقط مقدار زمان معيني در اختيار دارد٬ ساختار زماني اجباري است و در واقع "ترتيب منظم وقايع" يكي از عناصر اصلي آگاهي انسان به زندگاني روزمره است (همان،1375،ص43). به همين دليل برگر تصريح ميكند كه "واقعيت زندگاني روزمره بر محور "اينجا"ي جسم من و "اكنون" حضور من تنظيم و تشكيل ميشود" (همان،75،ص37).
واقعيت مجازي: عاملي درباره تفاوت دو جهان واقعي و مجازي مينويسد: "جهان اول (واقعي) جهاني است كه در آن زندگي و فعاليت اجتماعي جريان دارد و جهان دوم (مجازي) جهاني است كه انسان را در مواجه با واقعيتهاي مجازي قرار مي دهد. اين تقسيم بندي بر مبناي واقعيت و مجاز، مصداق و معني است" (عاملي،1382،ص144). واقعيت مجازي همچنين اشاره به واقعيتي دارد كه ممكن است چند لايه باشد. پاســـتر اين نوع از واقعيــــت را متـــاثر از "دومـــين عصر رسانه" ميداند (پاستر،1377،ص63). در مجاز يك نفر ميتواند در خانهاي كه براي او طراحي شده راه برود تا بتواند پيش از ساخته شدن خانه درباره آن نظر دهد، يا ميتواند در موزه يا شهري كه نقاشيها و خيابانهايش ساخت رايانه است، راه برود اما موقعيت او نه به برنامه يا فيلم رايانهاي از پيش تعيين شده بلكه به حركات واقعي اش بستگي دارد. علاوه برآن، امكان دارد كه پيش از يك نفر، واقعيت بالقوه اي را در زماني واحد مشاهده كنند و حركات هر دو نفر٬ آن فضاي واحد را تحت تاثير قرار دهد. همچنين لزومي ندارد اين افراد در مكان واحدي باشند بلكه ميتوانند به وسيله مبدلهاي خود از نقاط دور به رايانه اطلاعات بدهند. حركات در واقعيت مجازي ديگر به مانند حركاتي نيست كه در "واقعيت قديم" صورت ميگرفت؛ براي مثال شخص ميتواند پرواز كند يا از ديوارها عبور كند٬ چون لزومي براي كاربرد داشتن قيود فيزيكي زمين وجود ندارد (همان،77، ص64). "بنابراين تاثير رسانههاي جديد از قبيل اينترنت و واقعيت مجازي، تكثير يافتن انواع واقعياتي است كه شخص در جامعه با آنها مواجه ميشود" (همان،77،ص65).
تفاوت شناخت از اين دو جهان: براساس تئوري كنش متقابل نمادين شناخت ما از واقعيت به آن شكلي است كه در فرايند جامعه پذيري ياد ميگيريم. ما عمدتا در مورد جهان واقعي با واقعيتي روبرو هستيم كه مهمترين ويژگي آن غيرقابل تغيير بودن آن است و در آن ارگانيسم در رابطه بامكان و زمان قراردارد. درمورد واقعيت مجازي نيز مكان و زمان وجود دارد٬ حتي ادراك بدن با توجه به پيشرفت تكنولوژي از طريق شبيه سازي پنج حس اصلي شنوايي، بينايي، چشايي، لامسه و پويايي پديد آمده اما آنچه به نظر ميرسد به شكلي جدي در مورد واقعيت مجازي متفاوت از واقعيت بيروني است اينست كه حالت غيرقابل تغيير بودن واقعيت بيروني در واقعيت مجازي وجود ندارد٬ ممكن است كه ما نتوانيم واقعيت مجازي را كاملا دگرگون كنيم ولي امكان دخل و تصرف، حركت، امكان عملي شدن خواستههایمان در رابطه با آن واقعيت، تكه تكه شدن، نزديك شدن يا دورشدن از آن، عبور از مرزهاي فيزيكي آن به مراتب آسانتر و راحتتر از واقعيت بيروني صورت ميگيرد. حال ميتوان چند حالت پيش رو را در مورد شناخت از اين واقعيت فرض كرد: اول كساني كه در جريان جامعه پذيري مفهوم واقعيت مجازي را بر مبناي همان واقعيت بيروني ميشناسند و تفسير ميكنند. دوم كساني كه جامعه پذيري آنها از واقعيت جهان بيروني بر مبناي جهان واقعي است يعني پديدههاي خارج را ميخواهند بر مبناي واقعيت مجازي بشناسند كه به نظر ميرسد اين دسته جز در صورت وقوع كامل انقلاب دوم شکل نخواهند گرفت.
در رابطه با دو انقلاب ميتوان گفت كه اولين انقلاب در جهت ايجاد پتانسيلي براي پوش (push) كردن محتواي جهان واقعي بر جهان مجازي بود (1980-1999) ولي در انقلاب دوم تلاش ميشود كه ظرفيتهاي فضاي مجازي به جهان واقعي كشانده شود يعني کامپیوتری شدن فرا گير. هدف انقلاب دوم اينست كه تمام امكانات سخت افزاري لازم براي وصل شدن به جهان مجازي را در فضاي واقعي پراكنده كند (2000-2020) (عاملي،1384). عاملي در مقالهاي تحت عنوان "دو جهاني شدن و آينده جهان" در توصيف روند كامپيوتري شدن فراگير مينويسد:"در صنعت كامپيوتر فراگير٬ فرد هر زمان كه بخواهد در هر كجا كه قرار داشته باشد اين ارتباط برقرار ميشود. در واقع ديوايسهاي ارتباطي در فضا معلق شده اند. روند جديد به سمت ارتباط اينترنت بدون سيم پيش ميرود. جهان ارتباطي بي سيم جهان مجازي را به سمت واقعي شدن بيشتر نزديك ميكند و به نوعي عرصه گسترده سلطه جهان مجازي بر جهان واقعي را به صورت جديتر تامين ميكند" (ص19).
نتيجه گيري
به نظر ميرسد واقعيت مجازي كه با كپي برداري از تمام انگارههاي جهان واقعي ساخته ميشود در شرايط فعلي همچون تجربهاي جلوه ميكند كه ما براي ساعات محدودي آن را تجربه كرده و سپس دوباره به واقعيت بيروني برميگرديم در اين شرايط ما كاملا ميدانيم كه اگر چه با واقعيتي متفاوت از نظر حدود و اختيار٬ زمان، مكان، ارگانيسم، تعاملات و غيره روبه رو هستيم اما اين واقعيت به زودي پايان مييابد و جهان واقعي با همان انگارهها و حدود تغييرناپذير خويش موجود است. پس ما شناختي متفاوت نداريم چون آنچه حواس ما احساس و ادراك مينمايند وقتي به حافظه ميرود در كنار ساير ادراكات و تصاوير ذهني قرار گرفته و با آنها مقايسه ميشود. در اينجا اگرچه واقعيت مجازي ميتواند تصاوير و ادراكات جديد و متفاوتي از تصاوير قبل باشند ولي ما برحسب آنچه در دوره جامعه پذيري و از طريق كنش متقابل هر روزه در واقعيت زندگي روزمره به دست آوردهايم٬ ميفهميم كه"اين واقعيت يك حوزه محدود معني است" (برگر و لوكمان،ص42) كه در همان چارچوب زماني و مكاني مصداق دارد. به اين ترتيب تفاوت ادراكات ما تاثير چنداني بر درك ما از واقعيت بيروني نميگذارد.
اما اگر رويكردي آينده گرايانه داشته باشيم و تصوركنيم زماني انقلاب دوم رخ خواهد داد و جهان واقعي با انگارههاي جهان مجازي ساخته شود و كامپيوتري شدن فراگير رخ دهد. به نظر ميرسد نسلي كه در چنين فضايي رشد كند اساسا ادراك متفاوتي از واقعيت –كه ما آن را واقعيت بيروني ميناميم- خواهد داشت چون از ابتدا با واقعيتي روبه روست كه ابعادي متفاوت دارد و واقعيت مجازي را درجهان واقعي تجربه خواهد كرد.
منابع و ماخذ:
1. برگر، پترل و لوكمان، توماس (1375)، ساخت اجتماعي واقعيت (رسالهاي در جامعه شناسي شناخت)، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: انديشههاي عصرنو
2. پاستر، مارك (1377)، عصر دوم رسانهها، ترجمه غلامحسين صالحيار، تهران: انتشارات موسسه ایران.
3. عاملي، سعيدرضا (1382)٬ دو جهاني شدنها و آينده جهان. كتاب ماه علوم اجتماعي. سال ششم، شماره نهم و دهم.
4. عاملي، سعیدرضا (1382)، دو جهاني شدن:جامعه جهاني اضطراب، نامه علوم اجتماعي٬ شماره 21 .
5. عاملي، سعيدرضا (1384)، جزوه كلاس مطالعات فضاي مجازي . مقطع كارشناسي علوم ارتباطات اجتماعي دانشگاه تهران.
6. لمان، نرمان، ل (1366)، اصول روانشناسي (اصول سازگاري آدمي)، ترجمه و اقتباس محمود ساعتچي، تهران: امير كبير.
۷. محسنی تبریزی، عليرضا (بي تا)، جزوه روانشناسي اجتماعي تهران: انتشارات دانشكده علوم اجتماعي.