یکشنبه شب جشن استقلال کانون وکلا بود و من به عنوان خبرنگار این حوزه اونجا بودم. بعد از مراسم دور دو نفر خیلی شلوغ شد. یکی دکتر الهام وزیر دادگستری و دیگری دکتر ناصر کاتوزیان، استاد برجسته حقوق. هر دو با جمعیتی که در اطرافشون بود به سمت در خروجی حرکت می کردند. عکس و صحبت های خصوصی و آشنایی دادن ها و ... .
داشتم فکر می کردم که چند تا آدم سیاسی رو می شناسم که همین طوری دورشون توی برنامه ها شلوغ می شه! و چند تا استاد رو! دور آدمهای سیاسی همیشه شلوغ تره تا زمانی که یا منصبی دارن یا ممکنه منصبی به دست بیارن. البته نفس این شلوغی ها در نهایت به خاطر اعتباره. یکی به خاطر مقام سیاسی و دیگری به خاطر مقام علمی!
این از اطرافیانشون ولی ...
اگه بخوام راجع به خود اون آدم ها قضاوت کنم. دلم می خواد بشینم و ساعت ها به منش آدم بزرگی مثل دکتر کاتوزیان فکر کنم. آدمی که با همه جایگاه و تاثیری که در علم حقوق داشته می گه من فقط در زندگیم سعی کردم در علم حقوق کاری بکنم. نمی گم کاری کردم ولی سعی ام رو کردم. لحظه ای که این حرف رو شنیدم خیلی شرمنده شدم به خاطر همه ادعاهای علمی که در تمام زندگی ام داشتم. به خاطر همه ادعاهایی که آدمهایی که هیچ کار تاثیر گذاری برای آدم های دیگه جامعه شون نکردن دارن! به خاطر ادعای عدالتی که توی همون جلسه آدمهایی که چند قدم اون طرف تر از دکتر بودن مطرح کردن! به خاطر اینکه علی رغم احترام گذاشتن به این آدمها همچنان به روش خودمون ادامه می دیم. منطقمون به شدت فردگرایانه و منفعت طلبانه است و سر سوزنی به آدمهای واقعی اطرافمون که مشکلات توی کتابهای ما دامنگیر زندگی واقعی اوناست اهمیت نمی دیم.
دلم نمی خواد حرف های خودم هم شعاری باشه. در واقع همیشه به راه های برون رفت از این وضعیت فکر می کنم هرچند هنوز جواب درستی براش نداشته باشم ...